ساده بودم

گناه  من سادگی بود

[+] نوشته شده توسط OMID در 12:51 قبل از ظهر | |

زخمم خوب نمیشه

•

خدایا کلی بارون فرستادی…

تا لکه ها رو از دلم بشویی…

من که گفتم…

لکه نیست…زخمه!

[+] نوشته شده توسط OMID در 6:10 بعد از ظهر | |

دهکده ی عشق

[+] نوشته شده توسط OMID در 5:57 بعد از ظهر | |

بخدا نمیتونم فراموشت کنم

•

من خواب ترا دیده ام

همینجا بودی

کنار من!!

نشسته بر سفره ی ساده ای که

نان و سبزی داشت!!

کنار من!!!

در لحظه های گیج و منگ صبحگاهی…

من خواب ترا دیده ام

و این یعنی…

نمیتوانم فراموشت کنم

دلتنگم بفهم

[+] نوشته شده توسط OMID در 5:9 بعد از ظهر | |

دوری و نبودنت داغونم کرده

•

نازنینم !

عادت نیست از این فاصله برای تو نوشتن..

اجبار است.

اعترافش هم وحشتناک است

ولی‌ همین تاریکی‌

همین سکوت محض

این درد

تو را به من نزدیکتر می‌‌کند

[+] نوشته شده توسط OMID در 3:58 بعد از ظهر | |

دلم تنگه بیا

•

دلم تنگ است این شبها

یقین دارم که می دانی

صدای غربت من را

از احساسم تو می خوانی

شدم از درد تنهایی

گلی پژمرده و غمگین

بیا ای ابر پاییزی

که دردم را تو می دانی

[+] نوشته شده توسط OMID در 3:14 بعد از ظهر | |

یادت بخیر کودکی

•

دلتنگ قاصدک های کودکی ام

چه سبکبال اوج می گرفتیم!

بر بالای رویاهای مخملی نیلگون

افسوس !…

نه دیگر از قاصدک های سپید بال خبری هست

ونه رویاهای مخملی ….

[+] نوشته شده توسط OMID در 5:13 بعد از ظهر | |

دلتنگم بفهم

                                مـــــی گـــویـــنـــد...

[+] نوشته شده توسط OMID در 6:58 بعد از ظهر | |

دلم گرفته.. دل تو چی؟؟/

•

دلت که گرفته باشد …

شادترین آهنگها روضه خوانی میکنند …

شلوغ ترین مکانها ، تنهاییت را به رخت میکشند …

و شادترین روزها برای تو غمگین ترین روزهاست …

دلت که گرفته باشد ، نغض میشود همه قانونها …

[+] نوشته شده توسط OMID در 4:43 بعد از ظهر | |

غمگین تر از هروزم چون هنوز دوست دارم

دوستت دارم

و همین غمگین‌ترم می‌کند

وقتی که نمی‌توانم چهار فصل جهان را

بر شانه‌های تو آواز بخوانم

وقتی که بادی

برگ‌هایت را از من می‌گیرد…

درخت بالابلند من!

باور کن این همه خواستن غمگین است

برای پرنده‌ای که از کوچی به کوچ دیگر پرواز می‌کند

[+] نوشته شده توسط OMID در 10:21 قبل از ظهر | |

درد من

درد من تویی درد دنیا که غمی نیست...

من ازت خاطره دارم خاطره درد کمی نیست...

[+] نوشته شده توسط OMID در 5:29 بعد از ظهر | |

هنوزم دلتنگم

•

حوصله خواندن ندارم

حوصله نوشتن هم ندارم

این همه دلتنگی دیگر نه با خواندن کم می شود

نه با نوشتن …

دلم تو را می خواهد !

[+] نوشته شده توسط OMID در 12:36 قبل از ظهر | |

تولدم مبارک نیست

برای تولد من جشن نگیرید

بگذارید باد شمع ها را خاموش کند

من همان روز تولدم مردم

[+] نوشته شده توسط OMID در 11:59 بعد از ظهر | |

ای دل تنها

 دلم که تنگ میشود

دست به دامان پنجره ها می شوم

دلم که تنگ می شود

بوی خاک باران خورده به دادم می رسد

خاک باران خورده برگهای خیس

خدای مهربان

تنهایی که فشار می آورد

همه نیست می شوند

[+] نوشته شده توسط OMID در 6:56 بعد از ظهر | |

خسته ام ...کاش..ب_ر_گ_ر_د_ی

•

[+] نوشته شده توسط OMID در 8:28 قبل از ظهر | |

هوای دلم بد جور بارونیه

دلم که تنگ میشود

دست به دامان پنجره ها می شوم

دلم که تنگ می شود

بوی خاک باران خورده به دادم می رسد

خاک باران خورده برگهای خیس

خدای مهربان

تنهایی که فشار می آورد

همه نیست می شوند!

[+] نوشته شده توسط OMID در 2:13 بعد از ظهر | |

تنهایی

تنهایی چیز بد و وحشتناکی نیست

همینش خوب است:

وقتی یکی به دو می کنی با آینه

خیالت راحت است

فحش هایت را از غریبه نشنیده ای!

[+] نوشته شده توسط OMID در 9:11 قبل از ظهر | |

دلتنگی

دلتنگی ، پیچیده نیست …

یک دل … یک آسمان … یک بغض … و آرزوهای ترک خورده

[+] نوشته شده توسط OMID در 8:33 قبل از ظهر | |

محاله فراموش کنم

خواستم خودمو گول بزنم

همه ی خاطراتم رو انداختم یه گوشه ای و گفتم : فراموش …

یه چیزی ته قلبم خندید و گفت : یادمه…..

[+] نوشته شده توسط OMID در 4:59 بعد از ظهر | |

سکوت

اگر دلت گرفته سکوت کن …

این روزها کسی معنای دلتنگی را نمی فهمد …

[+] نوشته شده توسط OMID در 11:5 قبل از ظهر | |

کاش اشکهایم را زیر باران دیده بودی

وقتی دلم گرفت ، زیر بازان گریه کردم

وقتی اشکهایم میان قطره های باران گم شدند

تازه فهمیدم غم من چقدر کوچک است و غم آسمان چقدر بزرگ

[+] نوشته شده توسط OMID در 8:1 بعد از ظهر | |

همیشه تو رو در کنارم حس میکنم هیی

طَبیــــب را خَـــــبر کـــُنید

به یاد آوَردم

یاد آن روز تَـــــلخ

آن بَدرَ قــــه

پشــــت قــَـدم هایَــــش را کاسه چَشــــــمانم خیس کــَـرده

به یاد آوردَم

که از اَزل دیوانـــــه بــــوده

نمیدانـَــم

دیوانه ی کــُـــدام دیوانه بـــــودم

که مــَـرا گوشـــــه نِشین این ویــــــرانه کرد

نَه نَه

مَن تـــــــنها خود را فَرامـــوش کرده ام

او هَمیشه هســـــت…

هَمین جا کنــــار مَن در خاطـــــــــراتم…

[+] نوشته شده توسط OMID در 9:34 قبل از ظهر | |

دست خودم نیست (دلتنگم)

حکایت عجیبی دارد این “اشک”

کافیست حروفش را به هم بریزی تا برسی به “کاش” !

[+] نوشته شده توسط OMID در 4:18 بعد از ظهر | |

حریم من

اینجا حریم من است

حریم قلب کوچکم

قفس تنهایی من حرفهای من ...

من این قفس را دوست دارم وتنهایی ام را...

قلب کوچکم در این حریم سالم میماند....

نه نگاهی اورا گرم میکند ونه رفتنی سرد...

اینجا حریم من است...حریم قلب کوچکم....

حریم تمام دلواپسی هاو دلنوشته ها...

انتخاب من است...

ومن انتخابم را دوست دارم

اینجا حریم من است..

حریم قلب کوچکم...

[+] نوشته شده توسط OMID در 10:19 قبل از ظهر | |

گاهی دلم...!!!

گاهی دلم میخواهد خودم را بغل کنم !

ببرم بخوابونمش!

لحاف را بکشم رویش!

دست ببرم لای موهایش ونوازشش کنم!

وسط گریه هایش بگویم:

غصه نخور خودم جان!

درست میشود!اگر هم نشد به جهنم!

تمام میشود...

بالاخره تمام میشه...!!!

[+] نوشته شده توسط OMID در 6:10 بعد از ظهر | |

درد بی درمون

•

یه وقتایی،

یه حرفایی،

چنان آتیشت میزنه

که دوست داری فریاد بزنی،

ولی نمیتونی!

دوست داری اشک بریزی،

ولی نمیتونی!

حتی دیگه نفس کشیدنم برات سخت میشه!

تمام وجودت میشه بغضی که نمیترکه،

به این میگن

“درد بی درمون” 

[+] نوشته شده توسط OMID در 1:38 بعد از ظهر | |

نیازمند شونه اما ن واسه تکیه واسه حمل..

.                                          

.

×سلامتیـــ چنتــــا شونهــــ×

×کِـه تابوتـــ منــ روشونهــ×

..

[+] نوشته شده توسط OMID در 9:20 بعد از ظهر | |

غمگینم

•

غمــگیــنم                                                                                                                     

همــانــنــدِ مــــرد هــــزار چــهــره که میــگفــت:                                                                                  

نمــی دونــم چــرا تــو زنــدگــیم هِـــی نمــیــشه                                        

[+] نوشته شده توسط OMID در 4:27 بعد از ظهر | |

تو باش

وقتـ ــی حـــس میـ ــکنم

جایــے در ایــטּ ڪُره ے خآڪے

تــو نَفـس میڪشـے و مَـטּ

از هــَماטּ نَفـس هایـَت

نَفَـس میڪشَم

آرام مــی شَوَم

تـو بــآشـــــ

هـوایـَتــــ ! بـویـَتــــــ

بَـراے زنده مانَـدَنَـمــــــ ڪافـــے ست ..

[+] نوشته شده توسط OMID در 11:38 قبل از ظهر | |

نیاز به درک ندارم دیگه

انگار ھمیشه حرف ”ر” اضافه است

به ھرکی گفتم درکم کن دکم کرد

[+] نوشته شده توسط OMID در 11:13 قبل از ظهر | |

یک کلمه حرف ...

زبان هیچ استخوانی ندارد

اما آنقدر قوی هست که بتواند قلبی را بشکند

مراقب حرف هایتان باشید

[+] نوشته شده توسط OMID در 11:16 بعد از ظهر | |

سادم(ادمهای ساده رو خیلی دوست دارم )

آدم های ساده را دوست دارم

همان ها که بدی هیچکس را باور ندارند

همان ها که برای همه لبخند دارند

همان ها که همیشه هستند ، برای همه هستند

آدمهای ساده را باید مثل یک تابلوی نقاشی ساعتها تماشا کرد

عمرشان کوتاه است بس که هر کسی از راه می رسد

یا ازشان سو استفاده می کند یا زمینشان میزند یا درس ساده نبودن بهشان می دهد

آدم های ساده را دوست دارم چون بوی ناب “آدم” میدهند !

•

[+] نوشته شده توسط OMID در 3:46 بعد از ظهر | |

رفتارم

•

مهم نیست کجا متولّد شدم

و چگونه و کجا زندگی کرده ام.

مهم این است که در آنجا که بوده ام

چگونه رفتاری داشته ام

•

[+] نوشته شده توسط OMID در 3:31 بعد از ظهر | |

منو ببین

•

کی ؟ من ؟

آرزو گم کرده ای تنها و سرگردان

نه آرامی نه امیدی نه همدردی نه همراهی

رهی معیری

[+] نوشته شده توسط OMID در 1:58 بعد از ظهر | |

حسین پناهی

•

نیستیم

به دنیا مى آییم ، عکس یکنفره میگیریم

بزرگ میشویم ، عکس دونفره میگیریم

پیرمیشویم ، عکس یکنفره میگیریم

و بعد دوباره باز نیستیم …

“حسین پناهى”

•

[+] نوشته شده توسط OMID در 11:49 بعد از ظهر | |

باران

•

[+] نوشته شده توسط OMID در 12:53 قبل از ظهر | |

بدهکار شدیم

•

این روزا از هر دستی که بدی

از همون دست بدهکار میشی !

[+] نوشته شده توسط OMID در 6:49 بعد از ظهر | |

بی مخاطب

•

به بعضی ها باید گفت :

شمایی که تا دورت شلوغ میشه جو میگیرتت

حواست باشه تنها که شدی بغض نگیرتت ؟

[+] نوشته شده توسط OMID در 5:17 بعد از ظهر | |

لطفا ساکت

هر چه میخواهد دل تنگت ، ســــــــــــــاکت

•کسی درکت نخواهد کـــرد…

[+] نوشته شده توسط OMID در 8:26 قبل از ظهر | |

پنهان بغض سخته

•

هی بغض و ای گریه ی پنهان دلم

آن هنگام که می فشاری گلویم را

کو ؟ کجاست که ببیند انعکاس نامش به میان چشمانم پیداست ؟

[+] نوشته شده توسط OMID در 8:53 بعد از ظهر | |